غرب شناسي
بسياري از شرق شناسانِ بنام چنان آثار مستند و جامعي تأليف نموده اند كه برخي از آن آثار در كشورِ مورد مطالعه واقع شده جزء كتب مرجع محسوب مي شود. متأسفانه همتاي علم « شرق شناسي»، يعني «غرب شناسي» در بيشتر جوامع شرقي رمقي نداشته است، به ويژه در زمينة علوم انساني.
ما ايرانيان نزديك به يك صد سال است كه هم در «غرب گرايي» و هم در «غرب ستيزي» قلمي توانا داشته ايم، بي آنكه به گونه اي علمي و مؤثر گامي در راه «خودشناسي» و «ديگرشناسي» برداشته باشيم. ما آنچنان كه بايد در چگونگي انتخاب و اقتباس از علوم و فن آوري جديد مبتكر نبوده ايم.
اما به راستي چرا غربي ها علم شرق شناسي دارند ولي ما غرب شناسي نداريم؟ يا به گفتۀ جلال آل احمد، «چرا "غربي" مي تواند مرا به آزمايشگاه ببرد و زير ميكروسكوپِ علم خود بگذارد و شناسايي كند ولي من، نمي توانم؟»
چه شد كه آنان به شناخت فرهنگ پيچيده و غني ما پرداختند ولي ما خود هنوز نمي دانيم چه كنيم و حتي براي بسياري از ما هنوز مشخص نشده است كه «غرب شناسي» كاري است مفيد يا خير!
جاي تأسف است كه جامعۀ ما تاكنون در راستاي شناخت اصولي انديشه ها و روش هاي نفوذي مغرب زمين، ميزان تأثير و كاركرد و نقش فرهنگ و تمدن آن و در مجموع «شناخت غرب» اقدام مؤثري صورت نداده است و گاه حتي آن را كاري زائد يا غيرممكن قلمداد مي كند. در حال حاضر مطالعات «غرب شناسي» يكي از ضروري ترين مطالعات سياسي براي جوامع شرقي است.
البته كوشش براي شناخت فرهنگ، انديشه و تمدن مغرب زمين در كشورهاي اسلامي از جمله ايران منحصر به دوران حاضر نيست، بلكه از گذشته هاي دور بسياري از متفكران و فيلسوفان اسلامي مانند ابن رشد و بوعلي سينا از انديشه و طرز تلقي بزرگاني چون ارسطو بهره برده و براي درك و شناخت خاستگاه اين افكار اهتمام ورزيده اند.
--
مطالب مرتبط:
ايراني از نگاه انيراني - فهرست مطالب
ايراني از نگاه انيراني، گفتار 1 .... شرق شناسي، قسمت دوم - شرق
ايراني از نگاه انيراني، گفتار 1 .... شرق شناسي، قسمت سوم - پيدايش اصطلاح «شرق شناسي»
ايراني از نگاه انيراني، گفتار 1 .... شرق شناسي، قسمت چهارم - استواري رابطۀ «شرق شناسي» و «استعمار»
ايراني از نگاه انيراني، گفتار 1 .... شرق شناسي، قسمت پنجم - ديدگاه شرقي ها به شرق شناسي
ايراني از نگاه انيراني، گفتار 1 .... شرق شناسي، قسمت ششم - غرب شناسي
مطالب مرتبط |
|
|
|
نظرات
خورشید سرد مغرب بر من حرام باد تا آفتاب توست بر آفاق باورم
من نقش خوش را همه جا در تو دیده ام
تا چشم بر تو دارم در خویش ننگرم
ای ملک بی غروب ای مرز و بوم پیر جوانبختی
ای آشیان کهنه سیمرغ یک روز ناگهان
چون چشم من از پنجره افتد به آسمان
مبینم آفتاب تو در برابرم...
قسمتی از شعر نادر نادرپور